شده از گریه شود خیس شبی زیر سرت ؟
یا نبینی تو بجز غصه و غم دور و برت ؟
زیر سر خیس شد از گریه و زاری امشب
بجز از غصه و غم هیچ نیامد بر لب
بی تو دیگر شب و روزم همه تلخ است و حزین
روز ها شب بشود زین دل تنها و غمین
هیچکس تاب نیاورد کنارم نفسی
چه حزین است نباشد به بَرَت هیچکسی
من چو افتاده به دریای غمت غوطه ورم
تو همان چوب نجاتی که فتادی به برم
خویش دانم که شوم غرق و دگر بی کفنم
باز بر عشق تو هر چند عبث چنگ زنم
بجز از عشق نخواهم به خدا چیز دگر
گُلِ من بر دل تنها و غریبم بنگر
ببرم بخوابانمش!
لحاف را بکشم رویش!
دست ببرم لای موهایش و نوازشش کنم!
حتی برایش لالایی بخوانم ،
وسط گریه هایش بگویم :
غصه نخور خودم جان!
درست می شود ! درست می شود !
اگر هم نشد به جهنم...
تمام می شود...
بالاخره تمام می شود...!!!
لباسهایی بخرید با جیبهای بزرگ !؟
شاید پاییز امسال عاشق شدید.....
من وضـو با نفـــس خیــال تو می گیــرم
و تـو را می خوانـم
و به شوق فــردا که تورا خواهــم دیـد
چشـــــم به راه می مــانم
دردهـایم نزدیـــک......
کدامین چشمه سمی شد که آب از آب می ترسد
و حتی ذهن ماهیگیر از آن قلاب می ترسد
گرفته دامن شب را سکوتی آنچنان مبهم
که اشک از چشم و چشم از پلک و
پلک از خواب و خواب از خواب می ترسد....
دیر فهمیدم...
خیلی دیر....
"عزیزم"...
"گلم"...
"عشقم"...
تکیه کلامش بود....
خدا را دوست بدار...
حداقلش این است که یکی را دوست داری که روزی به او می رسی....
حواسم را هر کجا پرت می کنم باز کنار تو می افتد....
در نانوایی هم صف " یک دانه " ای ها جداست... از جذام هم بدتر است "تنهایی"...
تو آنجا....من اینجا....همه راست می گفتند ، توکجا من کجا....
وقتی دو عاشق از هم جدا میشن ...
دیگه نمی تونن مثل قبل دوست باشن....
چون به قلب همدیگه زخم زدن...
نمی تونن دشمن همدیگه باشن...
چون زمانی عاشق بودن...
تنها می تونن آشناترین غریبه برای همدیگه باشن....
مگر چندبار به دنیا آمده ایم...
که اینهمه می میریم؟؟؟؟؟؟
دلم یک دنیا تنهایی می خواهد
با یک عالمه تو
وتمام گوشه کنارهای آغوشت...
دخترک برگشت
چه بزرگ شده بود
پرسیدم پس کبریتهایت کو؟
پوزخندی زد...
گونه اش آتش بود ، سرخ، زرد...
..............
گفتم می خواهم امشب با کبریتهای تو این سرزمین را به آتش بکشم
دخترک نگاهی انداخت ،تنم لرزید..
گفت : کبریتهایم را نخریدند
سالهاست تن می فروشم......
آدمی که منتظر است
هیچ نشانه ای ندارد
هیچ نشانه خاصی!!!
فقط با هر صدایی بر می گردد....
کاش می فهمیدی...
قهر می کنم تا دستم را محکمتر بگیری و بلندتر بگویی
بمان...
نه اینکه شانه بالا بیندازی
وآرام بگویی
هر طور راحتی...........
خسته ام از...تو نوشتن...
کمی از "خودم" می نویسم
این منم که
دوستت دارم
یادم باشد دیگر هرگز خاطره هایم را کند و کاو نکنم!
مثل آتش زیر خاکستر می ماند...
حساب از دستم در رفته...
چندمین بار است که با یاد نگاه آخرت آتش می گیرم....؟؟
یکم بیشتر هوای اینایی که مارو می خندونن داشته باشیم
اونا تو تنهایی هاشون بیشتر غصه می خورن
می دونی چی بیشتر از همه آدم و داغون می کنه؟!
اینکه هر کاری در توانت هست براش انجام بدی...
آخرش برگرده بگه
مگه من ازت خواستم.....
همه رابطه ها با جمله " تو با بقیه فرق داری " شروع می شه...
وبه جمله " تو هم مثل بقیه ای " ختم می شه....
نه
هیچ چیز مرا از هجوم خالی اطراف نمی رهاند
و
فکر می کنم این ترنم موزون حزن
تا ابد شنیده خواهد شد
نه
وصل ممکن نیست !!!
همیشه فاصله ای هست...
از شب هایی که دنیا دور سرم می چرخید...
اما من با تمام قدرت ، به دور تو می چرخیدم؟!
تو چه می دانی ...
از روزهایی که بغض های دنیا برای من می ترکیدند...
ومن ، بی توجه ،با همه وجود ،برای تو می خندیدم...؟!
تو چه می دانی...
♥ آدم هـاي سـاده را دوسـت دارم ♥
هـمـان هـا كـه بـدي هـيـچكـس را بـاور نـدارنـد
همـان ها كـه بـراي همه لبخند دارنـد
همـان هـا كـه هميـشـه هستـنـد ; براي همـه هـستند
آدم هـاي ساده را بايـد مـثل يـك تابـلـوي نـقاشـي ، ساعتها تماشا كـرد
عمـرشـان كـوتـاه است . . .
آدم هاي ساده را دوست دارم
بـوي نـاب آدم مـيدهـنـد . . .
تنهايي را دوست دارم زيرا دروغي در آن نيست . . .
تنهايي را دوست دارم زيرا خداوند هم تنهاست . . .
تنهايي را دوست دارم زيرا بي وفا نيست . . .
تنهايي را دوست دارم زيرا عشق دروغي در آن نيست . . .
تنهايي را دوست دارم زيرا تجربه کردم . . .
تنهايي را دوست دارم زيرا دلهاي شکسته هميشه تنهايند. . .
پسره به دختری که باهاش دوست بود میگه :
امروز وقت داری بیای خونمون؟
دختره : مامانم نمیذاره
پسره : بگو میخوام برم استخر...
دختره اومد خونه دوست پسرش
پسره : تو که اومدی استخر مثلا باید موهات خیس باشن، برو تو حموم و موهاتو خیس کن!
وقتی دختره میره حموم، پسره به دوستاش زنگ میزنه . . .
پسره و دوستاش یکی یکی میرن و. . .
این آخری که رفت حموم ، دیدن خیلی دیر کرد ، نه یک ساعت نه دو ساعت ، موند تو حموم...
رفتن تو حمومو یهو دیدن دختره و پسره رگ دستشونو باهم زدند و گوشه حموم افتادن و روی دیوار حموم نوشته :
:
نامردا خواهرم بود . . .
برای خودت زندگـــی کن
کسی که تـو را " دوست" داشته باشد ...
با تـو " می مانـد "
برای داشتنت " می جنگد "
اما اگر دوستت نداشته باشد به هر بهانه ای می رود ...!
روزهای بارونی رو خیلی دوست دارم ...
آخه معلوم نیست که منتظرِ تاکسی هستی یا آواره ی خیابون ها !
بخارِ هوا مال سرماست یا دود سیگار !!
روی گونه هات اشکه یا دونه های بارون !!!
خوبیه تنهایی اینه که :
از هیچی دیگه نمیترسی . حتی از اینکه کسی ترکت کنه ...
واسه خودت زندگی میکنی و به حرف دیگران هم کاری نداری ...
یادت میوفته خدایی هم داری و میتونی باهاش درد و دل کنی ...
اسمش را ميگذاريم : دوست مجازي اما آنسو يك آدم حقيقي نشسته است . . .
خصوصياتش را كه نميتواند مخفي كند . . .
وقتي دلتنگي هايش را مينويسد وقت ميگذارد برايم . . .
وقت ميگذارم برايش . . . نگرانش ميشوم . . . دلتنگش ميشوم . . .
وقتي در صحبت هايم ، به عنوان دوست ياد ميشود . . .
مطمئن ميشوم كه حقيقي ست ، هر چند كنار هم نباشيم . . .
من برايش سلامتي و شادي آرزو دارم هر كجا كه باشد . . .
♥♥♥ همه شما دوستانم در دنياي مجازي رو دوست دارم ♥♥♥
رفتم نشستم کنارش گفتم :
برای چی نمیری گـُلات رو بفروشی ؟
گفت : بفروشم که چی ؟
تا دیروز می فروختم که با پولش
آبجی مو ببرم دکتر دیشب حالش بد شد و مُرد ،
با گریه گفت : تو می خواستی گـُل بخری ؟
گفتم : بخرم که چی ؟
تا دیروز می خریدم برای عشقم
امروز فهمیدم باید فراموشش کنم...!
اشکاشو که پاک کرد
یه گـل بهم داد گفت :
بگیر باید از نو شروع کرد تو بدون عشقت ، من بدون خواهرم . . .
سلام دوباره به همه دوستاي خوب و گلم
اميدوارم که همتون خوب و خوش باشين
اول از همه ولنتاين رو تبريک ميگم به همه عاشقا و تمامي دوستاي خوبم :x
الان ديگه اومدم :)
از کسايي اومدن و ميان وبم و نظر ميزارن خيلي ممنونم
همه شمارو دوس دارم / فعلا خدافظ ... مواظب خودتون بايد
پرسيد به خاطر كي زنده هستي ؟
با اينكه دلم ميخواست با تمام وجود داد بزنم ، به خاطر تو ، ولي گفتم :
به خاطر هيچكس . . .
پرسيد به خاطر چي زنده اي ؟
با اينكه دلم فرياد ميزد به خاطر تو ، با يه بغض غمگين گفتم :
به خاطر هيچ چيز . . .
ازش پرسيدم : تو به خاطر كي زنده اي ؟
در حالي كه اشك تو چشماش جمع شده بود ، گفت :
به خاطر كسي كه به خاطر هيچكس زنده اس . . .
تو اين زمونه دو نفر هميشه تنهان . . .
يكيش دختري كه آرايش بلد نيست
يكي هم پسري كه دروغ گفتن بلد نيست
تـنـها هـا . . .
دلسوزيِ آدم هاي محترم رو نميخوان . . .
تـنـها براي سوزِ دلِ شون . . .
احترام آدم ها رو ميخوان . . .
آسمان چشمانم به اندازه تمام ابرهای بهاری بارانی است. . .
قلبم انگار به اندازه سردترین روزهای زمستانی ، یخ زده است . . .
اما وجودم در کوره داغ تابستانی می سوزد. . .