نوشته شده در تاريخ سه شنبه 2 اسفند 1390برچسب:تعریف عشق,دختر,زن عاشق, توسط فاطمه |

 زنی از خانه بیرون آمد و سه پیرمرد را با چهره های زیبا جلوی در دید.
به آنها گفت: « من شما را نمی شناسم ولی فکر می کنم گرسنه باشید، بفرمائید داخل تا چیزی برای خوردن به شما بدهم.»
آنها پرسیدند:« آیا شوهرتان خانه است؟»

 


ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ شنبه 15 بهمن 1390برچسب:داستان عاشقانه,دختر,غم, توسط فاطمه |

 

داستان عاشقانه غمگین

 

در آن روزها، حتی یک سلام به یکدیگر، دل دختر را گرم می کرد. او که ساختن ستاره های کاغذی را یاد گرفته بود هر روز روی کاغذ کوچکی یک جمله برای پسر می نوشت و کاغذ را به شکل ستاره ای زیبا تا می کرد و داخل یک بطری بزرگ می انداخت. دختر با دیدن پیکر برازنده پسر با خود می گفت پسری مثل او دختری با موهای بلند و چشمان درشت را دوست خواهد داشت.
دختر موهایی بسیار سیاه ولی کوتاه داشت و وقتی لبخند می زد، چشمانش به باریکی یک خط می شد.



ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ شنبه 15 بهمن 1390برچسب:داستان عاشقانه,دختر,تنهایی, توسط فاطمه |

 

داستان مرا تنها گذاشت

 

 

مشاهده در ادامه ی مطلب



ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ شنبه 15 بهمن 1390برچسب:داستان عاشقانه,دختر,عشق, توسط فاطمه |

 

قطار

سوار که شدند جا مانده بود؛با دستی وبال گردنش. نشسته بود روی نیمکتی بی خیال هیاهوی مسافران و عابران.شنید که کسی گفت:((تمام شد آقا: رفتند.))شنید اما حرکت در بدنش نبود.پس نشست همانجا روی نیمکت چوبی رنگ پریده و دستش وبال گردنش بود.



ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ شنبه 15 بهمن 1390برچسب:داستان عاشقانه,دختر,دوستی, توسط فاطمه |

یه داستان خیلی خوشگل گذاشتم حتما بخونید داستان زندگی یک زن و شوهره با حاله
نظر یادتون نره . ما رو هم فراموش نکنید



ادامه مطلب...

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

.: Weblog Themes By LoxBlog :.

تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.